وبلاگ کوچولو ها

من بازم اومدم!!!

1390/10/23 19:27
نویسنده : زهرا
748 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی کوچولوهای ناناسم!!!حالتون خوبه؟؟؟دلم براتون تنگ شده بودا!!!چندسالتونه؟حتما توی نظراتون بهم بگین..خوب خوشگلای من میخوام یه داستان براتون تعریف کنم:

یکی بود یکی نبود

غیر از خدا هیچکس نبود

یه دونه تخم سفید

کنارش درختِ بید

زیر پاش خاک خدا

رو سرش مادر حنا

توی یک ده قشنگ

با گلای رنگارنگ

زندگیشون از خدا

همه میکردن دعا

بمونه قشنگیا

مثلا روباه نیاد،دوز و کلک تو کارشه

اگه این چیزا نیاد شیطونه بد به حالشه

نکنه زشتی بیاد،خوشکی و خوشکسالی بیاد

جوجه ها تشنه میشن،گلا پژمرده میشن

توی اون تخم کوچیک

با صدای جیک و جیک

با پر طلایی رنگ

نوک و چشماش چه قشنگ

در اومد یه جوجه ی

کوچیک و زبر و زرنگ

بغل مامانی شد

اسم اون طلایی شد

باباشم از سرکار با خوشحالی

گفت نمیرم به خونه دست خالی

برای خانوم حنا،گرفت یک گل زیبا

برای طلایی هم،گرفت دستبندطلا

وقتی اومد به خونه

دید طلایی خوابیده

هنوزم بابا خروس

رنگ چشماش ندیده

وقتی که زد سپیده

طلایی بزرگتره

دیگه میتونه یکم

روی پاهاش راه بره..

خوب بود؟این شعر هم از خودم بودااااااااااااا!!!!!!!

خوب حالا میخوام چندتا شکلک برای خومشلام بذارم:

شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز     

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

محدثه
23 دی 90 19:28
سلام داستان جالبی بود این آدرسی که گذاشتم واسه اون یکی وبمه خوشحال میشم سر بزنی